۲۳ خرداد ۱۳۹۵، ۹:۵۴

پیرمرد ساده روستایی مهمان قاب پنجم «ماه عسل» شد

نویسنده‌ای‌ که کتاب‌های خودش را می‌فروشد

نویسنده‌ای‌ که کتاب‌های خودش را می‌فروشد

احسان علیخانی در قسمت پنجم «ماه عسل» روایت‌گر قصه عاشقی عموسبحان شد 

مجله مهر- پریناز فروزان: احسان علیخانی در آغاز قسمت پنجم "ماه عسل" ضمن آرزوی سلامتی، سعادت و شادی برای مخاطبینش بر این نکته تأکید کرد: در این لحظات و روزها زیباست که برای هم خوبی و حال خوب بخواهیم اما توجه به این نکته ضروری است که آدمهایی شبیه به من یاد بگیریم تا زمانی که من حال خودم را خوب کنم نمیتوانم حال دیگران را هم خوب کنم و وقتی نمیتوانم مسائلم را حل کنم قطعا نمیتوانم انرژی مثبتی به کسی منتقل کنم. پس بهتر است اول کمی به خودمان برسیم. حال ما که خوب بشود قطعا حال اطرافیانمان هم خوب میشود.

"ماه عسل" در کشورهای همسایه

بعد از پخش آیتم پشت صحنه برنامه روز قبل که دوربین "ماه عسل" به خانه یکی از جانبازان ۸ سال دفاع مقدس رفته بود و به تصویر کشیدن بازخورد مخاطبین و حال و هوای مردمی بعد از تماشای برنامه، و پخش ویدئوی مردمی ایرانیان مقیم تاجیکستان از تماشای "ماه عسل"، احسان علیخانی ضمن تشکر از ایرانیان مقیم دوشنبه، از پیگیری مخاطبین "ماه عسل" در سراسر دنیا به ویژه در کشورهای فارسی زبان و عرب زبان مانند عراق، امارات، افغانستان و ... تقدیر کرد. وی همچنین اعلام کرد در هفته جاری به جهت پخش مسابقات جام ملتهای اروپا برنامه "ماه عسل" ساعت ۱۸:۴۵ آغاز میشود.

تقدیر احسان علیخانی از کارن همایونفر

به دنبال تذکر حرفهای و محترمانه کارن همایونفر آهنگساز برجسته کشور در خصوص استفاده از موسیقیهای او در متن برنامه "ماه عسل"، احسان علیخانی پیش از شروع گفتگو با اشاره به این موضوع و ضمن تشکر از همایونفر اذعان داشت: عزيز دل من، یکی از خوبها و دوست داشتنیهای سینما و تلویزیون كارن همايونفر نازنين که موسیقی متن آثار سینمایی و تلویزیونی دوست داشتنی و بینظیر ساخته او قابل شمارش نیست. در خيلي از گفتگوها در دل برنامه از موسيقي متنهاي او در حین گفتگو به عنوان زيرصدا استفاده کردیم و به همین دلیل از او تشکر میکنم. يك تذكر بسیارحرفهاي و در نهایت ادب و محبت داشتند. با هم گفتگوی خوبی داشتیم و از او به دلیل محبتی که به ما دارد بسیار سپاسگذارم و روي ماهش را مي‎بوسم و به خاطر این موضوع اجازه میگیریم. چون ساخت و تولید موسیقی به خصوص در کشور ما خيلي ساده است، اما موسيقي خوب ساختن اصلا ساده نیست. ولی بعضی از دوستان ما آن قدر روی درام و قصه خوب موسیقی خلق میکنند که حیف است از آن موسیقی استفاده نکنیم.

فرار از خانه به شوق تحصیل

احسان علیخانی از مهمانش دعوت کرد که وارد قاب "ماه عسل" بشود. عمو سبحان پیرمرد ۷۴ ساله متولد روستای خُرق تربت حیدریه است. شغل پدری او دامداری، چوپانی و کشاورزی بوده و او نیز که تنها فرزند پسر خانواده بوده، به این حرفه اشتغال داشته است. عمو سبحان در خصوص چگونگی سواد آموزیاش گفت: پدر و مادرم فقط یک جزء قرآن را به من درس دادند و با مکتب رفتن من موافقت نکردند. الفبای عربی و فارسی را به من آموختند و تقریبا سواد مکتبی و قرآنی داشتم و خواندن و نوشتن بلد بودم. در روستای ما مدرسهای افتتاح شده بود. پدرم به دلیل نداشتن توان مالی من را در مدرسه ثبت نام نکرد و به چوپانی فرستاد. گاهی فکر میکردم فرار کنم و کارگر کسی بشوم که به من سواد یاد بدهد. فرار نکردم، اما به تهران آمدم. وقتی بچهها به مدرسه میرفتند من حسرت میخوردم. مثل نقاشی فرانسوی که بچههای لرد فرانسه در حال درس خواندن هستند و یک بچه گدا با حسرت نگاهشان میکرد. سال ۴۱ در سن ۱۹ سالگی به تهران آمدم سرهنگی که نزدش کار میکردم وقتی متوجه استعدادم شد به پسرش که کلاس پنجم بود گفت به من درس بدهد. درسهای کلاس دوم و چهارم را به من آموزش داد و جمله جمله خواندم و پرسیدم و الان اشعار حافظ را هم بلدم.

ماجرای عاشقیهای عمو سبحان

عمو سبحان با روحیه طنازانهای که داشت داستان اولین دلدادگی‎اش را این چنین تعریف کرد: در ۱۶ سالگی در روستا خاطرخواه دختری شدم، اما به او نرسیدم. همه بعد از شکست عشقی به کوه و بیابان میروند من دنده عقب به تهران آمدم. مادر آن دختر گفت: دخترم یتیم است و به پدرم گفت با ازدواج من و دخترش موافق است و از من خواست که کار کنم. مدت ۶ ماه برای کار سفر کردم. وقتی برگشتم متوجه شدم که به زور با خان ده که ۴ همسر داشت ازدواج کرده است. وی افزود: به تهران آمدم و به عنوان مأمور خرید خانه یک دکتر مشغول به کار شدم. و خاطرخواه دختر خواهر دکتر شدم. برای او نامه نوشتم و نامه به دست خانوادهاش رسید. وقتی برای دریافت حقوقم رفتم دایی آن دختر آمد و من را به کلانتری برد. من را فلک کردند و از من اقرار گرفتند. سال ۴۹ به روستا برگشتم. به یک نفر دیگر دل بستم و برای پدرش نامه نوشتم و نامه به دست یکی از اهالی روستا افتاد و همه با خبر شدند و با آن دختر هم نتوانستم ازدواج کنم.

نویسندهای که کتابهایش را خودش میفروشد

سبحان عبداللهی که داستان زندگی و دلدادگیهایش را در ۳ کتاب تألیف و منتشر کرده و در پیادهراههای شهر تهران خودش آنها را میفروشد، در پاسخ به سؤال علیخانی درباره انگیزهاش از نوشتن کتاب توضیح داد: من که در سالهای ۴۷ و ۴۸ در مجلات کاریکاتور و توفیق مقالاتی داشتم و تمام داراییام را خرج فرزندانم کرده بودم به لطف خدا نوشتن این کتاب به ذهنم رسید. هیچ ناشری حاضر به سرمایهگذاری روی کتابم نشد. تا اینکه خودم سرمایهگذار کتابم شدم و سال ۸۶ برای اولین بار منتشر شد. خیلی زود به فروش رفت و به چاپ هفتم رسید. وی افزود: یک شب سر قبر کسی قرآن میخواندم و متوجه شدم همان کسی است که قصد ازدواج با او را داشتم. تمام زندگی‎ام برایم مرور شد و همین تبدیل به انگیزهای برای نوشتن سرگذشتم شد. وقتی مطلبی به ذهن نویسنده میرسد تا آن را روی کاغذ پیاده نکند فکرش راحت نمیشود. برای اینکه رازم فاش نشود داستان زندگیام را روی دفتر مشق فرزندانم نوشتم و شمارهگذاری کرده و پنهان کردم. یک روز پسرم از صحبتهایم متوجه شد که در جوانی عاشق بودم. دفترها را پیدا کرد و پاک نویسی کرد و برای چاپ اقدام کردم.

آرزوی سلامتی برای عباس کیارستمی

عمو سبحان در خصوص ازدواج با همسرش گفت: دیگر نه نامه نوشتم و نه تلفن زدم. پدرم برایم به خواستگاری رفت و از خانواده همسرم جواب مثبت گرفت. ازدواج کردیم و صاحب ۴ فرزند شدیم. علیخانی پرسید: همسر و فرزندان شما چطور با نوشتن این کتاب موافقت کردند. عمو سبحان پاسخ داد: آنها به گذشته من کاری ندارند و من را بر اساس رفتار امروز قضاوت میکنند و باور دارند. وی افزود :به خیابان سرچشمه رفته بودم که چشمم به تابلوی انجمن شعر ایران افتاد. مرخصیام را با جلسات انجمن تطبیق کردم و شبهای سه شنبه به آنجا میرفتم و شعر وحشی بافقی را خواندم و از آن پس به انجمن رفت و آمد داشتم. بعد از آشنایی با فضای ادبی و شعر، یکی از دوستانم تعدادی کتابهای درسی دانشگاهی در اختیارم قرار داد و آنها را مطالعه کردم. در همین حین علیخانی ضمن تسلیت درگذشت استاد حمید سبزواری شاعر انقلاب، و حبیب محبیان خواننده مرد تنهای شب، از سلامتی پژمان بازغی خبر داد و برای عباس کیارستمی که آثار ماندگاری در سینمای ایران از خود به جای گذاشته آرزوی سلامتی کرد.

تقدیرنامهای به زبان دل

در بخش پایانی همسر و فرزند عمو سبحان وارد قاب "ماه عسل" شدند. احسان علیخانی با اشاره به مقدمه کتاب بالاتر از مجنون از وی خواست تا مقدمه کتابش را که به زبان دل نوشته و به همسرش تقدیم کرده بخواند: تقدیم به تو که بهترین سالهای عمرت را در نبود من با خانواده شوهر در یک خانه زندگی کردی و گلایه نکردی، تقدیم به تو که در اجتماعی که اکثر آدمها آسیبپذیرند بهترین فرزندها را برای من پرورش دادی، تقدیم به تو که هرگز در ناتوانی و تنگدستی سرزنشم نکردی، تقدیم به تو که به هنگام تنگدستی با کار کردن برای دیگران مایحتاج خانه را تأمین کردی و خجالتم ندادی، تقدیم به تو که به وقت ناراحتیام علت را جویا شدی و در رفع آن کوشش نمودی، تقدیم به تو که به هنگام بیماری پرستارم بودی. شاید این قسمت بهترین بخش قاب پنجم "ماه عسل" بود. تقدیر مردانه، شرافتمندانه و عاشقانه عمو سبحان از همسرش که قطعا قهرمان دیروز "ماه عسل" همسر عمو سبحان است. احسان علیخانی به پاس این تقدیر ایستاد و عمو سبحان و همسرش را با تشویق تکریم کرد.

بالاتر از مجنون

در ادامه احسان علیخانی با اشاره به کتاب بالاتر از مجنون از عمو سبحان خواست تا درباره علت نامگذاری این کتاب توضیح دهد. وی بیان کرد: پس از بازگشت به روستا به دامداری مشغول شدم و حدود ۲۲۰ میش، ۱۰۰ بره را در طول یک سال فروختم و با تمام نقدینگیام هزینه ازدواج وجهیزیه دو دختر و پسر و خواهرم کردم. ۴۰۰ هزار تومان هم وام گرفتم و بعد به زیر صفر رسیدم. در نتیجه در قبرستان قرآن میخواندم و از این راه امرار معاش میکردم. به همین خاطر مردم من را بالاتر از مجنون میدانستند. اما من معتقد بودم که پول چرک کف دست است. اما به لطف خدا کتابهایم خیلی سریع فروش میرفت. علیخانی پرسید: چرا از زندگیات راضی هستید و خدا را محکم شکر میکنید؟ وی پاسخ داد: حکمت خدا را شکر میکنم از این که من که روزی نیازمند بودم امروز به جایی رسیدم که دستم پیش کسی دراز نیست. علی بیان کرد: به نظرم عشق واقعی را بین پدر و مادرم دیدم. پدری که تمام زندگیاش را برای فرزندانش داد و پول برایش کوچکترین اهمیتی ندارد و امروز بدون آنکه سواد و تحصیلات عالیه داشته باشد کتابش به چاپ هفتم و هشتم میرسد.

برای نیازمندان فرصت بسازیم

عمو سبحان درباره روزهایی که در نمایشگاه کتاب، کتابهایش را به فروش میرساند توضیحاتی داد و گفت: امسال در نمایشگاه کتاب برای خواندن نماز رفتم و وقتی برگشتم متوجه شدم ستاد سد معبر زیباسازی شهر کتابهایم را جمع کرده و بردند. احسان علیخانی با وام گرفتن از صحبتهای عمو سبحان گفت: در شهرهای بزرگ به ویژه تهران بسیاری از افراد زندگی خود را از طریق دستفروشی تأمین میکنند، گاهی اوقات تصاویری را تماشا میکنیم که شأن ما نیست. میدانم که ممکن است جلوه شهر را مکدر کند، اما آن آدم باید چه کار کند؟ یا باید یک فضایی را در اختیارشان قرار داد که بارها از سوی شهرداری این اتفاق افتاده و فضاهایی به شکل غرفهبندی در اختیارشان قرار گرفته، اما من فکر میکنم این افراد آخرین تیر زندگیشان همین کار است و باید به آنها حق داد، فهمید و درکشان کرد، نمیشود آنها را جارو کرد.

حرف آخر...

همسر عمو سبحان در پاسخ به این سؤال که چرا این قدر قاطعانه خدا را شکر میکند گفت: چون شرمنده خدا هستم که هر وقت هر چه خواستم به من عنایت کرده است. علیخانی گفت: امثال من باید روبروی شما خجالت بکشند و خجالتزده باشند که این قدر قانع، شریف، عزیز و شاکر هستید.

کد خبر 3683426

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha